مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا نقاب از چهرۀ زهرائیـش رد میشود لاجرم خورشید در کارش مردد میشود هرکجا ساکن شود او خشت خشتش قبله است گر حسن مقصود باشد خانه مقصد میشود در شجاعت، در نجابت، در کرامت ذات او اجتماع حـیدر و زهـرا و احمد می شود کـوری چـشـمـان کـفـار حـسود یـثـربی بعد از او دنیا پُـر از نسل محمد می شود چون یداللهی که شد آئـینۀ حـق در زمین روی او ایزد نمـای “دست ایزد” می شود حُسن همراه حسن شد عزتش شدت گرفت ضرب شد حرفی اگر در خود مشدّد می شود هر که آمد دست پُر برگشت بی چون و چرا شـایدِ سـائل درِ ایـن خـانه باید می شـود “گر گـدا کـاهـل بود” آقا پی او می رود احـتــمـال نـا امـیـدی گــدا رد مـی شـود در توازن نیست باهم کوه و کاه، اینجا ولی بـارها ثـابت شـده آقـا بـخواهـد می شود می رسد روزی که پیمانکار صحن مجتبی آسـتان قـدس شـاهنـشاه مـشهد مـی شـود |